مقام معلم

معلّم مهربان من

معلّم مهربان من! صدف سینه تو پر از مرواریدهای عشق است و نگاه من آینه ای در مقابل چشمان تو، تا انعکاس گوهر وجودت را در همه ابعاد وجودم حس کنم. من مژگانم را با نوازِش تصویر تو بر هم می نهم تا همیشه به یاد داشته باشم که الفبای زندگی و درسِ عاشقی را از تو آموخته ام.ای معلّم مهربان، شمع وجود تو می سوزد تا سیاهی جهالت من نورافشان شود، در آسمان وجودت جز ستاره محبّت و در سپهر رخسارت جز ماه شکیبایی نمی درخشد و من در گستره مهر و عطوفت تو و در سایه سار علم تو آرام می گیرم و یاد و خاطره ات تا همیشه در خاطرم جاودانه می ماند.

هنرِ آموختن

معلّمی هنر است، هنر آموختن هر آن چه سال ها با سعی و تلاش اندوخته است. معلّمی عشقی الهی و آسمانی است که پروردگارِ مهربان به انسان عطا کرد تا با همّت بلند خویش روشنایی شب های تارِ جهالت و نادانی باشد. معلّمی، مهری است که از روز ازل با گل آدمی سرشته شد تا مردم از ظلمات جهل به نور دانایی، رهنمون شوند. براستی که معلّمی شغل نیست، عشق است.

نقشی از مهر

هنوز پس از سال ها یاد تو در سینه ام ساکن و عشق تو در اندیشه ام جاری است. به گذشته که نظر می دوزم در هر موفقیتی ردپایی از تو و نقشی از مهر و رنج های تو است. آهنگ دلنشین صدایت در اولین روزهای جدایی از خانه، غم غربت مدرسه را از خاطرم پاک کرد. به هر روز از دوران مدرسه که می اندیشم عطر وجود تو را با تمام هستی ام حس می کنم و به هر صفحه از دفتر مشق هایم که می نگرم نگاه مهربان و سرشار از عاطفه تو را می بینم که به دستان لرزانم توان نوشتن می بخشید. آری، محبّت تو همیشگی است و من تا ابد قدردان زحمات تو هستم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد